نوشته شده توسط: سینا معینی،فواد ناصری،زانیار یوسفی
آلبرت انیشتین در چهاردهم مارس 1879 در شهر اولم که شهر متوسطی از ناحیه و ورتمبرگ آلمان بود متولد شد. اما شهر مزبور در زندگی او اهمیتی نداشته است، زیرا یک سال بعد از تولد او خانواده وی از اولم عازم مونیخ گردید. پدر آلبرت ، هرمان انیشتین کارخانه کوچکی برای تولید محصولات الکترو شیمیایی داشت و با کمک برادرش که مدیر فنی کارخانه بود از آن بهرهبرداری میکرد. گر چه در کار معاملات بصیرت کامل نداشت. پدر آلبرت از لحاظ عقاید سیاسی نیز مانند بسیاری از مردم آلمان گر چه با حکومت پروسیها مخالفت داشت، اما امپراتوری جدید آلمان را ستایش میکرد و صدر اعظم آن «بیسمارک» و ژنرال «مولتکه» و امپراتور پیر یعنی «ویلهم اول» را گرامی میداشت.
مادر انیشتین که قبل از ازدواج پائولین کوخ نام داشت بیش از پدر زندگی را جدی میگرفت و زنی بود از اهل هنر و صاحب احساساتی که خاص هنرمندان است و بزرگترین عامل خوشی او در زندگی و وسیله تسلای وی از علم روزگار موسیقی بود. ادامه مطلب...
نوشته شده توسط: سینا معینی،فواد ناصری،زانیار یوسفی
رنه دکارت( Rene Decartes)، فیلسوف، ریاضیدان و فیزیکدان بزرگ عصر رنسانس در روز 31 ماه مارس 1596 میلادی، در شهرک لاهه از ایالت تورنِ(Touraine) فرانسه متولد شد. مادرش در سیزده ماهگی وی درگذشت و پدرش قاضی و مستشار پارلمان انگلستان بود. ادامه مطلب...
نوشته شده توسط: سینا معینی،فواد ناصری،زانیار یوسفی
نوشته شده توسط: سینا معینی،فواد ناصری،زانیار یوسفی
فردوسی و بیگ بنگ
ز آغاز باید که دانی درست/سر مایه گوهران از نخست/که یزدان ز ناچیز چیز آفرید/بدان تا توانایی آمد پدید/وزو مایه ی گوهر آمد چهار/بر آورد بی رنج و بی روزگار/یکی آتشی بر شده تابناک/میان باد و آب از بر تیره خاک/نخستین که آتش ز جنبش دمید/ز گرمیش پس خشکی آمد پدید/وزانپس ز آرام سردی نمود/زسردی همان باز تری فزود/چو این چار گوهر بجای آمدند/ز بهر سپنجی سرای آمدند/پدید آمد این گنبد تیز رو/شگفتی نماینده ی نو به نو/ابر ده دو هفت شد کدخدای/گرفتند هریک سزاوار جای/فلک ها یک اندر دگر بسته شد/بجنبید چون کار پیوسته شد/چو دریا و چون کوه و چون دشت و راغ/زمین شد بکردار روشن چراغ/ببالید کوه آب ها بر دمید/سر رستنی سوی بالا کشید/زمین را بلندی نبد جایگاه/یکی مرکزی تیره بود و سیاه/همی بر شد آتش فرودآمد آب/همی گشت گرد زمین آفتاب/گیا رست با چند گونه درخت/بزیر اندر آمد سرانشان زبخت/ببالد ندارد جز این نیرویی/نپوید چو پویندگان هر سویی/وزانپس چو جنبنده آمد پدید/همه رستنی زیر خویش آورید/چو زین بگذری مردم آمد پدید/شد این بند ها را سراسر کلید/سرش راست بر شد چو سرو بلند/بگفتار خوب و خرد کار بند/پذیرنده ی هوش و رای و خرد/مر او را دد و دام فرمان برد...
با درود بر دوست گرامی جناب آرش... چندی پیش این شعر فردوسی را در تارنمای یکی از دوستان دیدم که در آن دقیقن به بیگ بنگ، آفرینش کهکشان ها، آفرینش کهکشان راه شیری، آفرینش زمین و آب، پیدایش گیاهان، درختان، جانوران و سپس انسان به ترتیب اشاره شده! همچنین نظریه ی تکامل داروین پذیرفته شده و مراحل زمین شناسی تقریبن به درستی درباره ی سرد شدن زمین و فرو نشستن آب ها و بر آمدن کوه ها و... شرح داده شده است. خواستم نگرش ارزنده ی شما را نیز در این باره بدانم... بدرود
بردیا آرمند
www.amaretat.persianblog.com
پاسخ:
(بردیا خان این پرسش خود را بتازگی مطرح کرده است. اما چون به پاسخی که در سوال بعدی درباره ی زرتشت به دوست دیگری خواهم داد بسیار نزدیک است ترجیح داده ام که آن را در وهله ی نخست و همچنین برای حفظ فهم خوانندگان در اینجا بیاورم. مقاله ی زرتشت تا چند روز دیگر آماده می شود.)
نخست، نقل قولی از کتابم »شناخت شاهنامه« که به این موضوع اشارات فراوانی دارد:
"عصر آفرینشِ جهان بینیِ اساطیری-مذهبی را می توان با اسطوره ی علمی زمان نو که نشانگر نیاز ما به تعریف زمان گذشته و آفرینش جهان که با »انفجار بزرگ« (Big Bang) آغاز می شود مقایسه کرد..."
بوجود آمدن یا آفرینش هر چیزی در جهان بصورت زنجیره ای انجام می گیرد. اما از هیچ چیز، نمی شود چیزهای دیگری بوجود آورد. فردوسی این مسئله را به این گونه حل می کند: که یزدان ز ناچیز، چیز آفرید/بدان تا توانایی آمد پدید. دیگران نقطه ی نخست را با آفریننده ای حل می کنند. همان طور که یزدان در واقع نقطه ی نخستین این آفرینش هاست و در خود کامل است و پرسشی که آفرینش خود خدایان را از منبعی خواستار باشد وجود ندارد. اما در جهان بینی علمی این پرسش هنوز مطرح است. در زیر به توضیح آن می پردازیم.
در توضیح سرودهای ودایی در اوپانیشادها آمده است: در ابتدا نه وجودی بود و نه عدمی. تنها وجود یکتا بود که بدون نفس در خود تنفس می نمود. جز او موجودی نبود. شوق و جنبش موجب گردید که این وجود مطلق به هستی و نیستی منقسم گردد. در وجود جز ثومه شعور و ادراک نهفته است و عشق نشانه و نماینده ی آن است و بصورت میل و اراده و اظهار انانیت در می آید. انانیت و عدم انانیت با یکدیگر روبرو می شوند و عدم انانیت مبداء بارور جهان قرار می گیرد.
از نخست در تورات، هیچ چیز نبود ولی با اراده ی خدا آسمانها و زمین آفریده شد. در میان این دو چیز فضا وجود دارد و نور زمین را روشن می کند و سیاهی از روشنی جدا می گردد.
توصیف یوحنا در انجیل که بیشتر به شناخت فلسفی انسان تکیه دارد آن را چنین تعبیر می کند: "در ابتدا کلمه بود و کلمه نزد خدا بود و کلمه خدا بود. همان در ابتدا نزد خدا بود. همه چیز بواسطه ی او آفریده شد..."
در دین زرتشت نخست همه چیز بدون هیچ حرکت و پدیده ای در جهان کامل بود. دنیایی، بصورتی که ما آن را می شناسیم وجود نداشت. زمانی که نور و سیاهی در یکدیگر ادغام می شوند یعنی وقتی که در تفکر خدای بزرگ اهورامزدا »شَک« بوجود می آید همزمان جهانی که ما با آن آشنا هستیم هم بوجود می آید، جهانِ ماده و زمینی. در حین این واقعه نبرد بین اهریمن و اورمزد هم آغاز می شود. این نبرد باید یک روز اتمام یابد و جهان باید به نقطه ازلی و نخستین عصر طلایی خود برگردد تا همه ی گناهان زمینی پاک شوند.
در عصر طلایی زمانی وجود نداشت و انسان در حالت آنیمیتسی/توتمیستی با طبیعت و خدایان خود دارای وحدت بود، حتی پرسش و شکی برای او بوجود نمی آمد. اما با تفکر »آفرینش جهان«، انسان خواستار پدیده ای نوین شد به نام »زمان« و یا در فرهنگ ما »زروان« که با اوج فرهنگ کشاورزی و پیدایش دوران تاریخی همراه است. به این دلیل گاهشماری ها بر حسب چرخش خورشیدی انجام می گرفت و نه ماه.
این »زمان« دو حالت دارد از طرفی مانند »زروان« که زمانی است بیکران و به عصر طلایی وابسته است که در فرهنگ کشاورزی هم در همان حالت مانده و گذشت سالها بعنوان همان »سال نخستین« دیده می شود که هر سال دوباره و دوباره آغاز می گردد. در واقع زمان بیکران را نمی توان زمان نام گذاشت برای اینکه هنوز نشانگر محدودیتی نیست که آغاز و آخری را تعیین کند.
در حالت دیگر زمان بصورت زنجیره ای از یک مرحله به مرحله ای دیگر تبدیل می شود. همزمان آفرینش جهان بصورت پدیده ای مشاهده می گردد که در زمانهای بسیار گذشته و در نقطه ای آغازین انجام گرفته است. در این حالت آفرینش جهان، کیهان شناسی و معاد شناسی در تفکر انسان تغییر شکل می دهد. در هنگام پیدایش دوران تاریخی، در فهم انسان، جهان آشکارانه یک نقطه ی شروع و یک نقطه ی پایانی دارد. نقطه ی شروع بصورت همان آفرینش جهان و یا انفجار نخست (بیگ بنگ) تعبیر شده و نقطه ی پایانی، رستاخیز، عاقبت و یا با دید علمی همان سرد شدن و یا انفجار ستاره ی خورشید است که هیچ کدام حالا حالاها رخ نمی دهد.
در این میان آشنایی با پیامدهایِ تئوریِ فلسفیِ فیزیکِ کوانتوم و شناخت پیوستار زمانی-مکانی، نظریه ی نسبیت و حدود قانون علیت، جای خود را دارد و کنجکاوی خواننده های تیزهوش را می طلبد.
همانگونه که در نخست اشاره شد مشکل تئوری بیگ بنگ آن است که از ثانیه ی نخستِ انفجار بزرگ به بعد را کاملاً و بصورت قابل قبول و منطقی توضیح می دهد اما اینکه ماده ی این انفجار از چه چیزی تشکیل شده است را هنوز بیان نکرده است. در شرح این مسئله تئوریهای مختلفی بیان شده که تمامی آنها از طرف »استفن ویلیام هاوکینگ« رد شده اند. در یکی از آن نظریه ها می بینیم که پیش از انفجار، نقطه ای یا قطره ای از ماده وجود داشته که انفجار یافته. اما چنین تئوری ای قابل قبول نیست چون اگر آن قطره تمام دنیا را تشکیل داده است پس باید از نخست یا به اندازه ی دنیا بوده و یا از آن بزرگ تر بوده باشد!
نظریه ی تکامل داروین تنها در خصوص توضیح نژاد گیاهان، حیوانات و انسان بود. اما به تازگی - چنانچه در پرسش دوست ما بدون اینکه خودشان با این مسئله آشنایی داشته باشند اشاره شده - نظریه ی بسیار موفق داروین که در عنوان کتابش "اصل انواع از راه انتخاب طبیعی" کاملاً واضح است، به دست چند فیزیکدان کیهانی-فضایی (astrophysicists) برای توضیحات گسترش و پیدایش مدارها و منظومه های خورشیدی و کهکشانها مورد استفاده قرار گرفته است. در نخستین نگاه می توان گفت این فرضیه هر چند که بسیار دیر مورد بررسی قرار گرفته، اما منطقی، قابل فهم و جالب است. البته فرضیه ی »سوپراسترینگها« و »سیاهچالهای« هاوکینگ نیز جای خود را دارند. (به کتاب "تاریخچه ی زمان" این فیزیکدان مراجعه شود).
در اینجا دوباره باید در نظر داشت که مسئله ی نقطه ی آغازین جهان در علم، که ادیان آن را با گزینش خدایان حل کرده اند هنوز هم دچار مشکلات بزرگی برای دانشمندان است. هر چند که توضیحاتِ تئوریها بعد از این »مرحله ی نخستین« منطقی و قابل پذیرش به چشم می آیند.
مثال دیگری در رابطه با »بود و نبودِ نقطه ی نخستین« جمله ایست که بسیاری از افسانه ها و داستانها ی ما با آن آغاز می شوند: »یکی بود یکی نبود - غیر از خدا هیچ کی نبود - یک روستایی بود پر از گاو که...«
به امید آنکه در زمان دیگری و در ارتباط با تجزیه و تحلیل ساختار افسانه ها و قصه های باستانی ملل و ایران به این مسئله رسیدگی کنم.
همچنین با دید علمی، اعداد هم به این طریق به یکدیگر وابسته اند. مثلاً آفرینش، در هنگام رشد عدد 0 به 1 انجام می گیرد. برای هندوانی که اعداد دهگانه را از آنها به ارث برده ایم، عدد صفر (0) وجود نداشت، برای اینکه آنها نمی توانستند فرض کنند که چیزی در جهان وجود نداشته باشد. یعنی هر چیزی که می توان درباره اش سخن گفت وجود دارد، پس عددی که بیانِ »هیچ بودن« را می پذیرفت نمی توانست وجود داشته باشد. بعد ها است که 0 هم به اعداد دهگانه اضافه شد، به این منظور که جهان مثالی ای هم وجود دارد که مثلاً شخصی می تواند دارای هیچ، یعنی صفر عدد سیب باشد.
فردوسی مانند بسیاری از اسطوره نویسانِ ملل دیگر که این آثار را جمع آوری کرده اند یکسره آفرینش تمام چیزهایی را که در جهان وجود دارند را به یزدان و خدایان متعلق می داند.
به این ترتیب چیزها یکی یکی از یکدیگر آفریده و تشکیل شده اند. اما علم با اینکه از همین تفکرات اساطیری و کتابنویسی نشات گرفته است (و در زمان فردوسی هم وجود داشته) با گسترش کاربردیِ دیگری به مسائل می نگرد و مشکل بتواند تمامی این توضیحات را بپذیرد...